عطار و انسان مدرنیته
عطار و انسان مدرنیته

محمد اکبری کارشناس ارشد ادبیات فارسی پيشرفت هاي امروز بشري و مدرن جهان معاصر پايانش جز رفاه جسم آدمي چيزي نيست. آشفتگي و نارضايتي انسان مدرن به اين خاطر است که جسم انساني، او را آزرده و ملول ساخته است؛ به آن سبب که روح آدمي در جايگاه والايي نسبت به جسم او قرار گرفته […]

محمد اکبری

کارشناس ارشد ادبیات فارسی

پيشرفت هاي امروز بشري و مدرن جهان معاصر پايانش جز رفاه جسم آدمي چيزي نيست. آشفتگي و نارضايتي انسان مدرن به اين خاطر است که جسم انساني، او را آزرده و ملول ساخته است؛ به آن سبب که روح آدمي در جايگاه والايي نسبت به جسم او قرار گرفته و اين امر از آن جايي که ناديده انگاشته مي شود، نارضايتي او روز به روز بيشتر مي گردد.

اگر مدتي از زندگي خود را با افکار و انديشه هاي بزرگاني چون عطار نيشابوري بسر بريم، به يقين به اعماق وجود خود پي خواهيم برد و به آرامش حقيقي خواهيم رسيد. با بهره گيري از درياي معرفت شان ، آتش درون خود را فرو خواهيم نشاند.

کسي چون عطار که در دوران پر از تعصب خود از آزادي بيان و حقوق بشر سخن مي گويد، جاي بحث را هم دارد. رباعيات او يک تجربه اي بزرگ است ؛ او در پس تمام تشبيهات و تمثيلات خود سعي دارد از عالم روح و معنا پرده بردارد و آنها را به درک و فهم آدمي نزديک سازد.

اي بلبل روح مبتلا مانده اي

کاندر پي اين دام بلا مانده اي

خو کرده اي اندر قفس خانه تنگ

واگاه نه اي کز که جدا مانده اي

(مختارنامه عطار)

منطق الطير او لطيف ترين بياني است از رابطه حق و خلق و گرفتاري هاي راه سالک .

انساني که گرفتار اسباب و زينت اين جهاني است چگونه مي تواند خود را آرام بيند ؟

او در حکايت بلبل، از زبان هدهد بازگو مي کند که « عشق روي گل چه بسا تو را خار سازد و اگر چه صاحب زيبايي است ، اما زيبايي اش زودگذر است.

گل اگر چه هست بس صاحب جمال

حُسنِ او در هفته اي گيرد زوال

در گذر از گل که گل هر نوبهار

بر تو مي خندد، نه در تو، شرم دار

(منطق الطيرعطار)

خانه ي نفس آدمي چون باغي پر از آز و هوس هاي واهي؛ لحظه اي را نمي خواهد فرو گذارد؛ جوياي نام است و تشنه قدرت؛ غرورش او را در بند کرده؛ چون شتري مست نه رام مي شود و نه باز مي ايستد. عطار به اين انسان قدرت طلب هشدار مي دهد واو را از اين امر باز مي دارد.

مشو با اهل دنيا در ستيزه

که مردار است و مشتي کرم ريزه

به يک ره اهل دنيا و رياست

چو کِرمانند در عين نجاست

زر و سيم و قبول و کار و بارت

نيايد در دم آخر به کارت

اگر اخلاص باشد آن زمانت

به کار آيد وگر نه وايِ جانت!

(الهي نامه عطار)

مردمي را مي بينيم که شتاب زده در کوچه و خيابان مي روند؛ به چپ و راست نگاه نمي اندازند؛ با ظاهري دل مشغول ، چشم به زمين دوخته اند ؛ مستقيم به پيش مي تازند، اما به پيش نمي نگرند.

زيرا راهي را که از قبل مي شناسند، بي اختيار خود مي پيمايند. انسان امروز در همه جهان ،انساني شتاب زده است که وقت ندارد و اسير ضرورت امروزي است و نمي فهمد که چيزهايي وجود دارد و مي تواند بي فايده باشد. او از اين همه بي فايده ها رنج مي کشد و حتي نمي داند که رنج او از چيست!

عطار همه ي اين هيچ ها را هيچ مي داند و حتي اين جهان را.

تا کي ز جهان رنج و ستم بايد ديد

تا چند خيال بيش و کم بايد ديد

حقّا که به هيچ مي نيرزد همه کَون

از هيچ چرا اين همه غم بايد ديد

(مختارنامه عطار)

مردمي که فرصت ندارند، فکر کنند و به خود آيند و اين بيماري در کمين بشر امروزي است که حسّ و ذوق تنهايي را از دست داده اند؛ زيرا تنهايي جدا بودن از ديگران نيست، بلکه در خود فرو رفتن و تامّل کردن است؛ وحال آن که جوامع کنوني غالبا، از» تنهايان گِرد هم آمده» بوجود آمده اند.

ميزبعضي از آزمايشگاه ها ميداني است که در آن خونين ترين پيکارها در مي گيرد و کشاکش افکار گاهي، بر سير تاريخ غلبه مي کند . خطرناک ترين کارهاي اين جهاني را به عهده مي گيرند. همه احساسات و عواطف و شهوات آدمي بي سر و صدا، و گاهي بي هيچ بروز خارجي، در آن مي شکفد.

گاه کشتار دسته جمعي را سبب مي شود و گاه مرگ هاي خاموشي و بي سرو صدا مي پراکند.

خشونت را در ژرفاي وجود آدمي چون آتشي زير خاکستر پنهان مي کند و با جريانات خارج از آن شعله ور مي سازد.

عطار چنين جهاني را نکوهش کرده و آن را جز سراي ستم به چيزي نمي شمرد.

دنياي دني چيست سراي ستمي

افتاده هزار کشته در هر قدمي

گر نقد شود کِراي شادي نکند

ور فوت شود، جمله نيرزد به غمي

(همان)

آدمي ،حرص و آز خود را هيچ نمي تواند چون اسبي آرام نگه دارد. او را سرگشته و آشفته ساخته و همچنان در اين مسير تاريک و وحشت زده به پيش مي برد؛ نه آغازي و نه سرانجامي برايش رقم خورده.

عطار در اسرار نامه خود حکايتي ازيک موري اينچنين آورده:

به گوش خود شنودستم ز هر کس

که موري را به سالي دانه اي بس

ز حرصِ خود کند در خاک روزن

گهي گندم کشد، گه جو ، گه ارزن

اگر بادي برآيد از زمانه

نه او ماند، نه آن روزن، نه دانه

چو او را دانه اي سالي تمام است

فزون از دانه اي جُستن حرام است

(اسرارنامه عطار)

مثال اين مردم آن مورچه است که نه تن دارد و نه عقل و نه زور؛ مردمي که در دست حرص خود گرفتار و به نام و ننگ و نيک بد اسير گشته . ناگاه پيک اَجَل در رسد و هر آن چيزي را که دوست تر دارد، ناکام از او دست بردارد.

چو بستاند اَجل ناگاه جانش

سرآرد جمله ي کارِ جهانش

نه او مانَد نه آن حرصش که پيش است

کدامين خواجه؟ صد درويش بيش است

(همان)

از سويي قدرتمندان،آنچنان به استثمار زيردستان دست به کار شده اند که جز منافع خود به چيزي نمي انديشند، چون ارّابه اي خشن هر چيزي را از سر راه خود بر ميدارند. آشوب به پا مي کنند ؛غارت مي کنند؛ به بهانه مبارزه با بي امني، هر امنيتي را به هم مي زنند.نمي خواهند بدانند که پايدار نيستند.

ذهنشان هيچگاه خالي از قصد آشوب نيست. هر سوي جهان را طمع مي کنند؛ کودکان و زنان بي دفاع را در هجوم سياسي خود به دام مرگ مي کشانند.

چگونه مي توان براي اين طايفه که جز به خون هم نوعان خود سيراب نمي شوند ، از هفت وادي عطار سخن گفت و يا نشاني از سالکان حقيقت داد؟! چه بسيار مسافتي سنگين و درازدارند، با آن چه عطار در انديشه دارد ودر دل خلوت مي کند.عطار در پي عدالتي است که رعيت در آسايش باشند و عادلان را به سرايي خوش و خرّم نويد مي دهد .

مُلک عقبي خواه تا خرّم بُوَد

ذرّه اي زان مُلک صد عالم بُوَد

عدل کن تا در ميان اين نشست

ذرّه اي زان مملکت آري بدست

عدل نَبوَد اين که بنشيني خوشي

مي زني در هر سرايي آتشي

گر چه خود خواهي رعيِّت را مُدام

مملکت را عادلي باشي تمام

(مصيبت نامه عطار)

انسان مدرن امروزي برده ي ساخته هاي خويش است و آن چه خود ساخته به جاي خدا برايش تقدس دارد. او حتي به هم نوع خود به عنوان بخشي از طبيعت نگاه مي کند که مانند وسيله اي خواسته هايش را برآورده سازد. او در برابر اين همه مصنوعات و آرزوهاي زودگذر،حقيقت خويش را از ياد برده است . گفته هاي عطار حيات و زندگي بشر امروزي را به درستي تفسير مي کند و آن که چشمي بيدار و دلي آگاه داشته باشد، مي تواند صبح روشن روحاني را در کرانه هاي دوردست مشاهده کند. به گفته زنده ياد عبدالحسين زرين کوب»صداي بال سيمرغ،طالبان طريق را به شوق خواهد آورد و کساني را که از دنياي آلوده به پول و خون و استعمار سر خورده اند، به جستجوي روح و خدا وا خواهد داشت».