به عهد خويش ديدي او وفا كرد مرحوم استاد فريدون گرايلي درآخرين روزهاي حيات خود چنين سرود: قلم در دست من ميرقصد از شوق مــرا آورده امشـب بر ســــــــر ذوق قلم بر روي كاغــــــــذ اشــك ريزيم من و تــو با ستمگــــر مي ستيزيم خــــدا در شأن تو نون و القلـم گفت بنابراين مشـــــو با اهرمـــــن […]
به عهد خويش ديدي او وفا كرد
مرحوم استاد فريدون گرايلي درآخرين روزهاي حيات خود چنين سرود:
قلم در دست من ميرقصد از شوق
مــرا آورده امشـب بر ســــــــر ذوق
قلم بر روي كاغــــــــذ اشــك ريزيم
من و تــو با ستمگــــر مي ستيزيم
خــــدا در شأن تو نون و القلـم گفت
بنابراين مشـــــو با اهرمـــــن جفت
قلم در وصـــف خــــــود آيا شنيدي
كه بالاتـــــر زخـــــون هـــر شهيدي
قلم تو شاهــدي شب هاي بسيار
فريدون تا سحــــــرگه بـــــــود بيدار
پي تحقيـــــــــق تاريـــــــخ نشابور
فراهـــم كـــرده هـــر چه بود مقدور
به عهــــد خويش ديـــــدي او وفا كرد
به نيشـــابور دينـــــــــش را ادا كرد
تو ميــــداني قلم مـــــــن پاك پاكم
اگر روزي گـــــذر كـــــردي به خاكم
به سنگ گـــور من بنويس اين مرد
زخدمت لحظـــه اي غفلت نمي كرد
فريدون رنج بسيــــــــــاري كشيده
كنون آســـوده اينجـــــــــــــا آرميده
فريدون گرايلي، معلم تاريخ و نويسنده کتاب هايي همچون: «نيشابور، شهر فيروزه» و «نيشابور و محاکمه حکيم عمر خيام» در نخستين روزهاي مهرماه سال 1379 در حالي ديده از جهان فرو بست که کتاب هاي او در ترسيم بخشي از تاريخ شهرستان نيشابور، که همواره به آن عشق مي ورزيد، در ضمير تاريخي اين شهرستان کهن و دانشمندپرور نقش بست.
گرايلي در روز نخست فروردين ماه 1321 در نيشابور متولد شد. محيط خانوادهي وي باعث شد با کتاب و مطالعه انس و الفتي بگيرد زيرا مادربزرگ ايشان به اشعار حافظ، فردوسي و ديگر شعرا علاقمند بود و همين امر باعث شده بود استاد با تشويقهاي ايشان به شعرخواني علاقمند شود. اين شور و علاقه در حدي بود که وي در کلاس دوم ابتدايي گلستان سعدي را از حفظ بود.
فريدون گرايلي پس از گذراندن دورهي دانشسرا، در سال 1340 به استخدام ادارهي فرهنگ نيشابور (آموزش و پرورش فعلي) در آمد.
وي سال 1345 ازدواج کرد و سه دخترش به نام هاي گيتي، گيتا و گيسو حاصل اين ازدواج است. اين معلم گرايلي در سال 1352 در رشتهي تاريخ دانشگاه اصفهان پذيرفته شد و به عنوان يکي از دانشجويان ممتاز در سال 1356 از آن دانشگاه فارغالتحصيل شد.
اولين کتابي که با الهام از گفتهي استادش به رشتهي تحرير در آورد، «نيشابور، شهر فيروزه» بود که در تير ماه 1357 و با حواشي فراوارن وارد بازار شد و در مدت بسيار کوتاهي نيز ناياب گرديد. وي با اين که در سرودن شعر نيز از ذوق و قريحه برخوردار بود، اما تأکيد ميکرد که دوست ندارد به عنوان شاعر ناميده شود آن چنان که خود ميگويد: «هرگز نخواستهام و نميخواهم كسي مرا به عنوان شاعر بشناسد. زيرا اگر شعر ميگويم سخن دل ام را ميسرايم و از نظر من كسي را مطلق مي توان شاعر ناميد كه از تمام مشغلهها و تعلقات جز اين يك دامن كشيده باشد و لحظههايش از عطر شعر و ادب سرشار باشد….»
گرايلي علاقهي عميقي به نيشابور، شهر تاريخ و اسطوره، داشت و بر آن بود که مردماني فرهنگ دوستتر از نيشابوريان در اين ديار يافت نميشود.
سه کتاب به نامهاي «نيشابور، شهر فيروزه» ، «مشاهير نيشابور، شهر قلمدانهاي مرصع» و «نيشابور و محاکمهي حکيم عمر خيام» عنوان کتاب هايي است که او به رشته تحرير درآورده و قطعه هاي مهمي از تاريخ نيشابور را در آن روايت کرده است. و البته بايد از کتاب ناتمام مرحوم فريدون گرايلي، يعني «نيشابور در آينهي زمان» نام برد که متاسفانه دست قضا مهلتش نداد و اين نگين فيروزهگون نيشابور را براي هميشه به خاک هنرخيز شهر قلمدان ها سپرد.
فريدون گرايلي در تاريخ چهاردهم مهرماه 1379 در سن 58 سالگي به علت سکتهي قلبي دار فاني را وداع گفت و در آرامگاه مشاهير نيشابور در کنار دوستان ديرين اش، مرحوم پهلوان شورورزي و بي رياي گيلاني (شيدا) آرام گرفت.