مهدی کاکولی
سلام و درود به کتابخوانان که هرهفته با ما در نشریه خیامنامه همراه هستند. هفته گذشته بزرگترین کتابخانه کشور پس از ۲۳ سال از آغاز این پروژه، در مشهد افتتاح شد! حالا جُدا از این که چرا بیستوسه سال زمان بُرده، باز همان بحث همیشگیِ زیرِ سایهی مشهد بودن نیشابور پیش میآید و این که سه سال قبل و در روزگار پایتختی کتاب، وعده یک کتابخانه مرکزی برای نیشابور هم داده شد اما هنوز حتی کلنگ نخورده. الان که فکر میکنم ورزشگاه انقلاب نیشابورهم در زمان ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی همان حدود بیست سی سال پیش کلنگ خورد والان تازه نورافکنهایش را هوا کردهاند. (فقط پایههایش را). حالا با پولی که آن زمان برای کتابخانه مرکزی وعده دادند و ندادند با دلار ویژه جهانگیری الان هم که به فرض بدهند احتمالا بشود چندتایی قفسه خالی کتاب خرید و شاید بتوان برگهدان کتابهایش را افتتاح کرد.
داستان سیمرغ
جشنواره داستان کوتاه سیمرغ هم به خوبی و خوشی برگزار شد و لابد گزارش مفصل آن را در شماره قبلی همین نشریه خواندید. تعدادی از مقامات مسئول هم حضور داشتند و بعد هم احسنتگویان سپاسگزاری کردند از دبیر جشنواره، آقای مصطفی بیان. اما یک پرسش، این که چند نفر از آنان داستانهای برگزیده را خواندهاند؟ چند نفرازشما که الان این نوشته را میخوانید داستانها را خواندهاید؟ باور کنید گاهگداری غرق شدن در دنیای خیال و ادبیات و لذت بردن از یک متن داستانی، هم روحیهبخش است و هم ما را از روزمرگیها و روزگار پرتنش کنونی دستکم برای اندکزمانی دور میکند. اگر هم بهانه میگیرید که به داستانها دسترسی ندارید خیلی راحت توی تلگرامSimurgh_Dastan را پیدا کنید و بعد ببینید پریِ خورِ جنّی چهطور سر از تورِ جاسم در میآورَد و جاسویچی قلبِ نصفه در داستان کالترا چطور نصفهاش را پیدا میکند و شاه بیسر، تاج میخواهد چه کار؟
جنون قدرت
به تازگی کتاب «جنون قدرت و قدرت نامشروع» از دکتر محمدرضا سرگلزایی را خواندم. این کتاب را انتشارات قطره در ۱۱۲ صفحه و با قیمت ۱۳هزارتومان منتشر کرده است. معرفیاش را در کانال تلگرامی کلیدر گذاشتم. چندسطرش را با هم بخوانیم:
در حکومتهای توتالیتر اروپای شرقی در حالی که اکثریت مردم زیر خط فقر زندگی میکردند، به اعضای حزب، رفاه بالاتری اعطا میشد. اکثریت مردم برای تامین مایحتاج به اجناس کمکیفیت دسترسی داشتند، در حالی که اعضای حزب، (مدافعان حکومت) از فروشگاههای ویژه خرید میکردند که محصولاتی با تنوع و کیفیت بیشتر ارائه میکردند و صفهایی کوتاهتر داشتند. نتیجه این که اعضای حزب که مایل بودند سهم بیشتری نسبت به اکثریت جامعه داشته باشند نقش پلیس مخفی، مامور دستگیری و شکنجه، زندانبان، خبرچین و مدافع حکومت را در محله و اداره و شهر ایفا میکردند.
تازههای کتاب
کتابی با عنوان «خالکوب آشویتس» نوشته «هدر موریس» را همزمان دو انتشارات چترنگ و کولهپشتی منتشر کردهاند. داستانی عاشقانه که در اردوگاه مخوف آشویتس اتفاق میافتد.
رمان «بسیار بلند و فوقالعاده نزدیک» نوشته «جاناتان سفران فوئر» آمریکایی هم کتاب دیگری است که باز همزمان دو ناشر ترجمهاش کردهاند. نشر چشمه و نشر نیماژ. این کتاب، ماجرای پسربچه ۹ ساله نیویورکی را روایت میکند که که پدرش را در واقعه ۱۱ سپتامبر از دست داده و در پی یافتن کلیدی در کمد پدر تصمیم میگیرد تمام پنج منطقه نیویورک را بهدنبال قفل این کلید جستوجو کند!
یک کتاب از زنده یاد «محمدامین قانعیراد» به تازگی توسط نشر آگه منتشر شده با عنوان جالبِ «پیدایش روشنفکر گفتوگویی در ایران؟» که در ادامهی عنوانش آمده: «از روشنفکران سکوت تا روشنفکران ارتباطی». یاد محسن رنانی افتادم که آنقدر نوشت و نوشت و انتقاد کرد آخرش بیخیال شد و گفت فعلا وقت سکوتملی است!
از هاروکی موراکامی یک کتاب تازه آمده با عنوان «کشتن شوالیه دلیر» که انتشارات جامی با ترجمه فروزنده دولتیاری منتشرش کرده است. قیمتش هم ۹۸هزارتومان ناقابل./ برای نوجوانان یک کتاب تازه داریم از نشر باژ با عنوان «رویازاد آهنین» نوشته جولی کاگاوا که از مجموعه پادشاه آهنین است.
و سرانجام این که مجموعه دیگری از یادداشتهای محمد صالحعلا با عنوان «خطکشها و شقایقها» را نشر پوینده منتشر کرده در ۲۹۶ صفحه و با قیمت ۳۰هزارتومان.
وصال نیشابور
بخش دیگری از سفرنامه «مسعود خیام» به نیشابور که در حوالی سال ۱۳۷۰ انجام شده (از کتاب «خیام و ترانهها»، نشر نگاه):
زندگی دوطبقۀ نیشابور جدید به تازگی شروع شده. شهرکصنعتی نیشابور و ذوب آهن هردو در دست احداث است. از این طرف و آن طرف سولههای جدید سر بیرون میآورند. معماری حرامزادۀ سنگ و آلومینیوم تهران دارد نیشابور را هم میخورد.
به بازار وارد میشوم. نه به قصد خریدی که نیازی ندارم. به قصد سیاحت شاید. یا برای مقایسه. نیشابور عظیمترین بازار جهان را داشته. یه من سفارش شده هیچگاه از ابتدای بازار خرید نکنم. درواقع فرمودهاند: «ای فرزند همیشه از آخرین مغازۀ بازار خرید کن اگر طالب مالی و از اولی اگر طالب عمری.» به اعماق میروم. بازار سنتی نیشابور به مراتب فقیرتر از حد انتظار است. خریداران کوپنهای باطلشده یا اعلامنشده اینجا هم مانند میدان انقلاب تهران دستبردار نیستند.
مردم اینجا هم از یادداشت برداشتن من به شدت حیرت میکنند. گویا قرار نیست شهرشان چیز مهم و به یاد داشتنی داشته باشد. جوانانش میخواهند در اولین فرصت از شهر بگریزند. دانشآموز سال اول راهنمائی خیام را نمیشناسد. آموزش و پرورش کارش را به خوبی انجام داده است.
به اشتراک بگذارید: