مجید نصرآبادی
برخی از مفاهیم هستند که قرن هاست توسط بشر به کار گرفته شده است اما درباره آن کمتر اندیشیده است. مفاهیم در نزد انسانها از دوره ای تا دوره ی دیگر دستخوش تغییر میشود و حتی درهرجغرافیای انسانی کاربران بسیاری هستند که ازیک واژه مفاهیم متفاوتی را در نظرمیآورند. یکی ازاین مفاهیم واژه ی «فلسفه» است.
«فلسفه چیست؟» یا مراد از«معنای فلسفه چیست؟» درنزد اندیشمندان وفلاسفه درادوار گوناگون تاریخ اندیشۀ بشری متفاوت بوده است. این پرسش درگذشته قابل بحث نبود و برای بسیاری ازفلاسفه به طورپیشفرض و یا پیشینی پذیرفته بود. کمترفیلسوفی پیدا میشد که به این پرسش پاسخی فلسفی بدهد چرا که معنای «فلسفه چیست؟» را برابربا همان عملی میدانستند که فیلسوف بدان میپردازد.اگرازفیلسوفی پرسیده میشد که«فلسفه چیست؟» پاسخ این بود که فلسفه همان چیزی که من بدان میپردازم. فلسفه برابر با مجموعهای ازاقوال و گفتارهایی بود که دلمشغولی فیلسوف به شمار میآمد. هرآنچه که ذهن و روان فیلسوف را درگیر خود میکرد، فلسفه به شمار میآمد. به همین دلیل است که در سپیدهدمان تفکر فلسفی، فیلسوفان به مباحث بسیار گونانی پرداختهاند که امروزه جایگاهی در فلسفه ندارد. حتی در پایگاه سنتی فلسفه یونان که مهد بزرگترین فیلسوفان تاریخ است، عناوین مورد بحث افلاطون وارسطو چنان گسترده است که امروزه کمتر فیلسوفی به این شیوه تفلسف میکند. افلاطون وارسطو اززمینههای زبانشناسی، روانشناسی، زیستشناسی و سیاست گرفته تا زمینشناسی را درحوزه فعالیتهای خویش تجربه کردهاند. برخی نیز معتقدند که هیچگاه نمیتوان گفت فلسفه چیست؛ یعنی هیچ گاه نمیتوان گفت: فلسفه این است وجز این نیست؛ زیرا فلسفه، آزادترین نوع فعالیت آدمی است و نمیتوان آن را محدود به امری خاص کرد. اما اگر قصد کنید که امروزه در میان واژهنامهها، فرهنگنامهها و کتابهای فلسفی به دنبال تعریفی از «فلسفه چیست؟» بگردید به نخستین و پایه ای ترین تعریفی که میرسید، ریشهشناسی واژه «فلسفه» است که آن را برابر با «خِرَددوستی» یا «دانشْدوستی» میداند.
واژه فلسفه شکل معرب (مصدرجعلی عربی) واژهٔ یونانی فیلوسوفیا[۱] φιλοσοφία، philosophia و به معنای «دانشْدوستی» است. نخستینبارفیثاغورس این واژه را به کار بردهاست. وقتی از او سئوال کردند که: آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب داد: نه، اما دوستدار دانایی(فیلوسوفر) هستم. بنابراین فلسفه ازاولین روز پیدایش به معنی عشق ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده است.
قرن بیستم قرن اوجگیری بحث و اختلاف نظر فیلسوفان درمورد چیستی فلسفه بود. اما در اواخرهمین قرن این بحث فروکش میکند، به گونهای که در نوشته پی.ام.اس. هکردر مجموعه مقالات «داستان فلسفه تحلیلی» میخوانیم «یکی از ویژگیهای چشمگیر فلسفه در اواخر قرن بیستم این است که دیگربرسراینکه فلسفه چیست وچه انتظاری ازآن میتوان داشت واین که گزارههای فلسفی – با فرض وجود چنین گزارههایی- چیستند و چه نسبتی با گزارههای علم دارند مجادله جدی وجود ندارد.» درحاشیه قرار گرفتن این بحث، به هر دلیل که باشد، مطمئناً به معنای رسیدن به توافق نظر کلی نیست. در سال ۱۹۹۱ ژیل دلوز و فلیکس گاتاری، دو فیلسوف پست مدرن فرانسوی، کتابی باعنوان«فلسفه چیست؟» منتشر کردند که برای چند هفته در صدرکتابهای پرفروش قرارداشت اما کتاب مذکور، احتمالاً بر خلاف انتظار بسیاری ازخریداران آن، نه یک کتاب مقدماتی وآسان برای آشنایی با فلسفه بلکه بیان رای دوفیلسوف درمورد ماهیّت فلسفه بود که آن را آفرینش مفاهیم میدانستند.
اگر در کتابهای مقدماتی به دنبال مفهوم «فلسفه چیست؟» بگردیم معمولاً در همان بند اول کتاب انتظار خواننده از پرسش «فلسفه چیست؟» تعدیل میشود و به آشنایی با فلسفه تقلیل مییابد.
اگر با هایدگر همرای باشیم که «پرسشها مثل کفش و لباس و کتاب داده نمیشوند بلکه پرسشها همان طورند که به صورت بالفعل پرسیده میشوند و نمیتوانند جز بدین نحو به صورت دیگری وجود داشته باشند» پس هر پرسشی باید در متن همۀ اجزاء فلسفه فیلسوف، یعنی همان جایی که به صورت بالفعل مطرح میشود، مورد ملاحظه قرار گیرد.
دانشنامههای تخصصی نیز که منبعی مناسب برای تعرف اصطلاحات به شمار میآیند از تعریف کردن «فلسفه چیست؟» دوری میجویند. در دانشنامه راتلیج، اساساً مدخلی با عنوان فلسفه وجود ندارد و ویراستاران آن هم در پیشگفتار دراین مورد توضیحی نداده اند. در دانشنامه پل ادواردز، برداشتهای گوناگون از فلسفه به همراه کسانی که به آنها قائل بودهاند و انتقادات وارد بر آن برداشت ها مطرح شدهاند. اما جالبتر از این دو، کاری است که فرهنگ فلسفی کمبریج در این مورد انجام داده است؛ دراین فرهنگ هم همانند دانشنامه راتلیج، هیچ مدخلی به «فلسفه» اختصاص داده نشده اما توضیحی که ویراستار آن، رابرت اودی، در پیشگفتار برای توجیه این کار آورده و یک بند نسبتاً طولانی از این پیشگفتار کوتاه را به خود اختصاص داده جالب توجه است: «ممکن است برخی خوانندگان از اینکه ببینند هیچ مدخلی به خود فلسفه اختصاص داده نشده شگفتزده شوند. دلیل این امر تا حدودی به نابسنده بودن هرگونه تعریف کوتاه در این زمینه بر میگردد. بیفایده است که، مثل بسیاری دیگر، فلسفه را به شیوه ریشهشناختی «دوستداری دانایی» تعریف کنیم. همه ما قبول داریم که فیلسوفان به طورطبیعی دانایی را دوست دارند و طبیعی است که بسیاری ازدوستداران دانایی به پیگیری فلسفه ترغیب شوند، اما این احتمال نیزهست که دوستدار دانایی کاملاً غیر فلسفی باشد و علاوه بر این حتی یک فیلسوف خوب حداکثر در قلمروهای اندکی میتواند دانش داشته باشد. شاید تعداد زیادی ازفیلسوفان (گرچه مطمئناً نه همۀ آنها) قبول داشته باشند که فلسفه، به تقریب، مطالعۀ انتقادی و معمولاً نظاممند قلمرو نامحدودی از انگارهها و موضوعات است. اما این مشخصه دربارۀ نوع انگارهها و مسائلی که در فلسفه محوریت دارند وهمچنین درباره روشهای خاص فلسفه برای مطالعۀ آن انگارهها سکوت میکند. میتوان گفت که این فرهنگ، اگر به آن به مثابۀ یک کل نگریسته شود، تصوری ازفلسفه به دست میدهد. این تصوربه لحاظ محتوا غنی است وبه نحو گستردهای بیانگرآن چیزی است که عموماً کار فلسفی تلقی میشود وشاید تا آینده دور، همچنان کار فلسفی تلقی شود. شاید یک راه خوب برای کسانی که مایل اند یک تعریف خوب از فلسفه به دست بیاورند، بررسی فیلسوفان بزرگی باشد که نماینده فرهنگها، سبکهای فلسفه و دورههای زمانی مختلف هستند. فهرست این فیلسوفان احتمالا شامل افلاطون، ارسطو، آکویناس، دکارت، هیوم، کانت، هگل، میل، پیرس،هایدگر، ویتگنشتاین و… می شود.»
جهت مطالعه بیشتر:
فلسفه چیست؟، جی.ایچ.آر. پارکینسون؛ محمد مهدی خسروانی.
به اشتراک بگذارید: