به بهانه زاد یاد دانشی مرد حکیم محمد رضا شفیعی کدکنی و به استقبال شعری از استاد در فقدان شادی حجت حسن ناظر
(طفلی به نام شادی / دیریست گم شده ست / با گیسویی بلند به بالای آرزو/ هر کس دارد از او نشان / ما را کند خبر / این هم نشان ما / یک سو خلیج فارس/ سوی دگر خزر ). ( دکتر شفیعی کدکنی)
********
خداوند شادی را برای دل آدمی افرید. (کتیبه های تخت جمشید)
********
چو شادی بکاهی ، بکاهد روان خرد ناتوان گردد اندر میان (فردوسی)
**********
ای باد بامدادی خوش می روی به شادی پیوند روح کردی ، پیغام دوست دادی (سعدی)
********
خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی از سلخ به غره آید ،از غره به سلخ (خیام)
******
برخیز و مخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران (خیام)
******
ای گروه مومنان شادی کنید همچو سرو و سوسن آزادی کنید (مولانا)
******
جهان نیمی ز بهر شادکامی ست دگر نیمی ز بهر نیکنامی ست ( فخرالدین اسعدگرگانی)
********
همه ی مطلوبیتها مانند سلامتی و افتخار را آدمی برای شادی می خواهد. (ارسطو)
********
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت ( خیام)
*********
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش (حافظ )
*********
انگار که نیستی ، چو هستی خوش باش. (خیام )
*********
شادی بطلب که حاصل عمر دمی ست (خیام)
**********
یکی از کاستی های امروز جوامع فراز نامده و کوتوله نگه داشته شده همانا فقدان انسان شادمان است . در پشت دیوار هستی همه چیز با عشق آگاهی شادزیانه ی انسان رقم می خورد و شادی دریافت انسان مختار است و از خود تراویدن . انسان شادمان اساسا انیس خویشتن است ، اگر گوش دل و گوش جان و همچنین گوش هوشی مانده باشد آنسان که آندره ژید نگاشت : ( بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان مینگری .) بسیاری ابهامات کنار رفته و بایسته می گردد اگر ما نگاهمان را خانه تکانی نماییم و دریابیم و هم نیز در یابیم که جهان طرحی ست که با نگاه مشعوف، مبتهج و مبارک انسان شیرین تر نگریسته می شود چرا که به فرموده شمس تبریز : (مبارک شمایید ).
در بهار گیاهان مست و رقصان عنبرفشانند و درختان جملگی آبستن شاه بهارانند و این درس و رمز بزرگی ست که باید از طبیعت آموخت. در همه ی آیین ها شادی تکریم شده است و شادی در بعضی آیین ها با سعادت نیز هم معناست. شادی ریشه در عاطفه مندی دارد و عاطفه دارای زبان خاص خود می باشد، در شادمانی زمینه ی ایجاد همبستگی آرمیده و غنوده است. شاد زیستن موجب به زیستی درونی نیز می گردد ، شاید اگر انسان های امروز جوامع پایین نگه داشته شده را بنگریم از زندگی اجتماعی شان ناراضی اند و مغموم بودنشان ریشه در این نارضایتی جمعی دارد، شادی اصولا در جوامعی چهره و سیما وا می گشاید که شکاف های اجتماعی ، بی عدالتی ،تحقیر و تبعیض رخت بر بسته باشد و ثبات ، سلامت ، پایداری محیط زیست، آزادی فردی ، آرامش ، احساس ایمنی ، رعایت حقوق و عدل رخ نماید . انسان ها در یک جمع بندی کلی دوست تر دارند که هماغوش غم نگردند و شادی عالم را تا حد امکان تجربه نمایند. شادی موهبتی ست تجربه گرایانه و در همان حال طبیعت گرایانه . آدمی به شادی بسیار نیلزمند است تا اندوهان کاهنده ی عمر گذرا را تقلیل نماید. مواجهه ی مثبت با امور ، عواطف مثبت بروز دادن ، ارتباط مثبت با آدمها و اشیاء سبب مجرب شدن در عمل مثبت می گردد. شادی خلاقانه و درون خوشانه تراویدن مهتاب وارانه است . شادی، پاسخ ما به زندگی ست . ما می خندیم تا زهر تلخ کامی های روزمرگی حیات کبود را بکاهانیم . بکوشیم شادی فزا باشیم نه شادی زدا. ما در طول قرون و اعصار هرچند تاریخی غم بار ، زخمی ، خون آلود و عسرت آمیز داشته ایم و استبدادهای تاریخی ، کمبود آب و لشکر غم به فرموده و تعبیر حضرت حافظ هماره در تاخت بوده اما شعرا ، عرفا ، حکما و هنرمندان چه بسیار طاقت فرسایانه و شیداوار کوشیدند روش های معرفتی و زبانی ما را بسط و گسترش بخشند و برای انسان نو در جهان کهنه در همه ی ادوار مجال تفسیر، تجربه و فهم ایجاد نمایند و ایامی مسرت خیزو روزگارانی شور بخش پدید آرند. بوعلی سینا عارف را شادمان می شناسد و فرحناک و مولانا بزرگترین سرایشگر شادی در چهان ادبی ست و خیام این حکیم حکمت و حقیقت پیما چه خوش می سراید:
برخیز و مخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران
به اشتراک بگذارید: