سعید رضادوست
پژوهشگر و فعّالِ حقوقِ فرهنگی
- تفاوت قرار با حکم آن است که حکم، قاطع دعوی است و در ماهیّت موضوعِ محل نزاع، صادر میشود امّا قرار، اصولاً با مختصّات مزبور صادر نمیگردد. دستورِ موقّت؛ قراری است جهت جلوگیری از امکان ورود آسیبی جدّی و خاص پس از صدور احکام اوّلیّه تا هنگامِ رسیدگی به ماهیّتِ موضوعِ پرونده. نکته آنکه پس از صدور دستور موقّت، پروندهی مزبور، به صورت فوری و خارج از دستور مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت.
پس از صدور قرار دستور موقّت، همه چیز تا هنگامهی صدور حکم، به حالت تعلیق درخواهد آمد. به عبارت روشنتر، اگر فعلی انجام شده، آن فعل تا همان میزان که پیش رفته، معتبر بوده ولی بیش از آن تا زمان صدور حکم، اثری به بار نخواهد آورد و اگر فعلی نیز بر اساس حکم اوّلیّه و پیش از صدور قرار دستور موقّت، انجام نشده باشد، هیچ فعلی بر مبنایِ حکمِ اوّلیّه تا هنگامِ صدور حکمِ قاطعِ دعوی، انجام نخواهد پذیرفت.
- احکامِ هیأتهای رسیدگی به تخلّفات اداری، قطعی بوده و پس از صدور، منشاء اثر و محل اعتبار میباشند. زمانی که یک شهردار بر اساس قانون رسیدگی به تخلّفات اداری از منصب خویش عزل شده و بر این اساس تا مدّتی نیز از انتصاب به شغلهای حسّاس و پستهای مدیریّتی مورد شمولِ قانون مزبور، محروم میگردد، دچارِ محکومیّتی قطعی شده است. حال اگر شهردارِ معزول از دیوانِ عدالت اداری، خواستار صدور دستور موقّت شده باشد، بر فرضِ صدور چنان قراری توسط شعبهی دیوان، اینگونه نیست که همه چیز به نقطهی پیش از صدورِ حکم بازگردد. چنانکه پیش از این نیز گفته شد، دستور موقّت قراری است برای فراتر نرفتن از اقدامهای صورت گرفته. عزلِ شهردار با حکمِ هیات رسیدگی به تخلّفات اداری، محقّق شده و دستور موقّت، مانعی از اعمالِ حکمِ صادره نخواهد بود. دیگر آنکه، حکمِ قطعی و لازمالاجرایِ هیأت رسیدگی به تخلّفات اداری، تصمیمی اداری است و قرار دستور موقّت صادره توسّط دیوان، یک تصمیمِ قضایی و بر اساسِ منطقِ حقوقی، تصمیمِ قضایی نمیتواند جایگزینِ تصمیم اداری شود.
نتیجه آنکه استمرارِ حضورِ شهردارِ معزول در منصبِ پیشین، علاوه بر تخلّف اداری و ارتکابِ جرم توسّط ایشان، مسؤولیّتِ تضامنیِ رئیس شورای شهر و فرماندار شهرستان در تخلّف و جرمِ ارتکابی را به بار میآورد.
به اشتراک بگذارید: