مهدی کاکولی: سلام. از این که در نشریه خیامنامه و با بخش ویژهی کتاب، ما را همراهی میکنید سپاسگزاریم. موافقید باز هم با سلطان کاغذ آغاز کنیم؟! البته میتوانید این را مثالی برای سایر سلاطین هم درنظر بگیرید والا فقط بحث حساب و “کتاب” نیست. نایب رییس اتحادیه فروشندگان کاغذ و مقوای تهران چندروز پیش همان حرفهایی را زد که من هفته قبل اینجا نوشتم. ایشان گفت: «ورود دولت به کاغذ اشتباه است. چه ورود دولت و چه خروج آن از حوزه کاغذ اشتباه است، چون آشفته بازاری را ایجاد کرده که موجب دردسر همه شده است. اکنون هم که بحث سلطان کاغذ پیش آمده است. البته من تصور میکنم که سلطانی وجود ندارد، به جای سلطان کاغذ باید بگوییم که لابیگری افراد خاص با سیستم اقتصادی کشور.» وی نتیجه دخالت کارگروه دولتی را اینگونه اعلام کرده: «کاغذی که بندی ۹۵ هزار تومان بوده با وجود فعالیت کارگروه به بندی ۲۸۰ هزار تومان رسیده است.»!
حالا شما حساب کنین که برای این ارتقاء نجومی قیمت، یک عده آدمِ حقوق بگیر و بازرس، همراه با دفتر و دستک با کلی خدم و حشم و لابد فیشهای حقوقیِ چندرقمی و حق ویژهی ماموریت در این مدت تلاش کردهاند و زحمت کشیدهاند. خسته نباشی دلاور. خدا قوت پهلوان.
آموزش آلمانیِ نیشابوری!
دوتا کتاب تازهی آموزشیِ زبان آلمانی داریم که یک مولف نیشابوری تدوین کرده و در تهران منتشر شده. آقای «پرویز ذوالجلالی» که سالهاست مشغول تدریس زبان آلمانی هستند و در کنار آن یک کتابفروشی کوچک با عنوان زبانسرای پویش را هم در پاساژ ولیعصر نیشابور اداره میکنند به تازگی دو کتاب به ویترین آثار مولفین نیشابوری افزودهاند. «گرامر کامل زبان آلمانی» و «آموزش مکالمات آلمانی» عنوان این کتابها هستند که هردو را انتشارات دانشیار تهران منتشر کرده و گویا قرار است به زودی به چاپ دوم هم برسند. کتاب گرامر ۳۵۲ صفحه دارد و قیمتش ۳۵هزارتومان است و کتاب مکالمه در ۵۱۲ صفحه همراه با یک لوح شنیداری با قیمت ۳۲هزارتومان منتشر شده است. برای ایشان آرزوی موفقیت داریم.
راه دشوار آزادی
مهرنوش چمنی: این هفته برایتان یک کتاب قدیمی دارم. یک زندگینامهی تاریخی از آفریقای جنوبی: «راه دشوار آزادی»، زندگینامهی خودنوشت نلسون ماندلا.
چقدر با نلسون ماندلا آشنا هستید؟ علت شهرت این فرد را میدانید؟ نلسون ماندلا یکی از رهبران مطرح در سطح بینالمللی، سالها برای از بین بردن تبعیض نژادی و آپارتاید در آفریقای جنوبی تلاش کرده و بیست و هفت سال از زندگی خودش را در زندان گذرانده است. ماندلا عاقبت در سن هفتاد و دو سالگی از زندان آزاد شد و پس از آن به عنوان اولین رئیس جمهور آفریقای جنوبی انتخاب شد.
کتاب حاضر، زندگی این رهبر بزرگ به قلم خودشه. عنوان کتاب خودش به تنهایی گویای همه چیز هست: راه دشوار آزادی! این کتاب از کودکی ماندلا آغاز شده و زمینهی فرهنگی و جامعه شناختی این راه دشوار را شرح داده، پس از آن میرسد به زمانی که نلسون ماندلا متوجه شد برای رهایی از رنج و مشکلات مردمانش، کنار اومدن با وضع موجود، راه چاره نیست و باید کاری انجام داد.
رسما محاکمه شدیم
در بخشی از این کتاب در مورد کُندی روند دادرسی در سیستم قضایی آفریقای جنوبی میخوانیم: «گفته میشود آسیابهای خداوند خیلی کند میچرخند، اما حتی آسیابهای خدا نیز از نظر کُندی نمیتوانند با سیستم قضایی آفریقای جنوبی رقابت کنند. در سوم اوت ۱۹۵۹، دو سال و هشت ماه بعد از دستگیری ما و یک سال کامل بعد از اقدامات قانونی، محاکمهی واقعی و اصلی در کنیسهی قدیمی در پرتوریا آغاز شد و سرانجام ما رسما محاکمه شدیم.» ص۳۰۲
*راه دشوار آزادی/ نویسنده: نلسون ماندلا / برگردان: مهوش غلامی / چاپ هشتم ۱۳۹۷/ ۸۰۴صفحه/ ۳۳هزارتومان
اعترافات هولناک لاکپشت مرده
سعیده تیموری: من این هفته براتون یک کتاب جدید از نشر چشمه انتخاب کردم. «اعترافات هولناک لاکپشت مرده» نوشته مرتضی برزگر. فضای داستان سرشار از طنازی و با مقدار قابل توجهی تلخی و سیاهیه، که اصطلاحا گروتسک گفته میشه. داستان از مرگ زنِ «ضیا» در بیمارستان شروع میشه. این مرگ اتفاقات عجیبی رو برای شخصیت اولش رقم میزنه. از طرفی اطرافیان، همگی مشکوک به ضیا هستن و از طرف دیگه ضیا ترس این رو داره که روح همسرش دست از سرش برنداره. تمام ماجرا در دو سه روز، از لحظه اعلام مرگ زن تا چند ساعت بعد از خاکسپاری توسط ضیا روایت میشه. با هم چند سطر از این کتاب رو میخونیم.
با یک لا کفن برمیگردد خانه!
تا حیاط پشت بیمارستان مرا میبرد و درِ آهنی بستهای را نشانم میدهد. دستگیرهی در را فشار میدهم. میخواهم مطمئن شوم که جای کانی محکم است و یکهو زنده نمیشود و نمیدود بیرون. به داستانهایی فکر میکنم در مورد آدمهایی که مرگشان را اشتباهی تشخیص دادهاند. یاد آن شبی میافتم که مامانبزرگ برایم قصهی زنی را تعریف کرد که مرده بود؛ یعنی حکیم روستا نبضش را گرفته و بلند گفته بود «من یقراء الفاتحه مع الصلوات» زن را فوری خاک میکنند، اما نیمههای شب به هوش میآید. میفهمد توی قبر است. با ناخن شروع میکند به کندن دیوارهها و نزدیکهای صبح خودش را از قبر میکشد بیرون. همانطور خاکوخُلی، با یک لا کفن، برمیگردد خانه، سماور را روشن میکند، خمیر ورز میدهد، نان میپزد و صبحانه میچیند تا اهل منزل بیدار شوند. اذان صبح، شوهرش میخواهد برود مستراح. زن را میبیند و میگوید «دیشب خواب دیدم مُردی. چه گریهها که نکردم برات.» اما وقتی میرود آن تو، انگار تازه متوجه میشود که زنش واقعا مُرده. همانجا از ترس سنکوپ میکند و با کله میافتد توی چاه. مامانبزرگ میگفت «هر چی سدر و کافور زدند به جنازهش، بازم موقع تشییع بوی گُه میداد.»
ص۱۸
وصال نیشابور۹
بخش دیگری از سفرنامه «مسعود خیام» به نیشابور که در حوالی سال ۱۳۷۰ انجام شده (از کتاب «خیام و ترانهها»، نشر نگاه):
جلو باغ، میدانی نسبتا بزرگ قرار دارد. میدانچۀ اصلی منطقه است. بسیار (حقیر نه) فقیر است. دستفروشها به فروش انواع آت آشغال بیربط پرداختهاند. گل پلاستیکی و پرندۀ پلاستیکی و آینه پلاستیکی. دست بچۀ دستفروش شکسته با نایلون به گردنش بسته است. «وبال» پلاستیکی برای زندگی پلاستیکی. فقر و ادبار از سر و روی دستفروشان میبارد.
کلبه خیام
رستورانی میبینم که زیباترین نام جهان را بر خود دارد. کلبه خیام. بسیار تشنهام. انواع نوشاک در ذهن خود ردیف میکنم و به سادهترینش رضایت میدهم. چای. ندارد. هیچ چیز دیگر هم ندارد. تازه این معروفترین چایخانه نیشابور است. از چایخانه فقط نامش را دارد. ساعت ۱۱ صبح است. وقتی با کمی گلایه دلیل میپرسم پاسخ کارمندی که در نهایت مهر و دلسوزی به ناگزیر شانهای بالا میاندازد و سری تکان میدهد مرا با عمق طنز نیشابور آشنا میکند:
ز سوداگریها گرش مانده است
ز اسباب خانه درش مانده است
به اشتراک بگذارید: