سید جمال الدین اسدآبادی، بیدارگر شرق
۱۸اسفندماه روز بزرگداشت سیدجمال الدین اسدآبادی یکی ازپیشروان بیداری اسلامی دربین کشورهای اسلامی است
درباره محل تولد و خانواده وی اطلاعات اندکی در دست است و محل تولد او همیشه محل اختلاف بودهاست. با وجود لقب «افغانی» که او خود را با آن معرفی مینمود و با آن شناخته شده بود، وی ایرانی و شیعه و از مردم اسدآباد همدان بود.هرچند گروهی معتقدند که وی حنفی مذهب و از مردم اسعدآباد مرکز ولایت کُنَر افغانستان است. گمان میرود که سیدجمالالدین صلاح نمیدانسته کسی به هویت وی پی ببرد به طوری که گاهی به جای اسدآبادی، اسعدآبادی امضا مینموده است.شیخ محمد عبده مصری شاگرد سید جمال الدین و مترجم کتاب نیچریه وی به زبان عربی، در مقدمه ترجمه کتاب مینویسد، سید جمال الدین ایرانی بود ولی به دو علت خود را افغانی معرفی مینمود: اول اینکه بتواند در کشورهای عربی خود را سُنّی معرفی کند و به هدفهایش برسد. دوم اینکه خود را از دست مقررات سختی که دولت ایران برای اتباعش در خارج قرار داده بود برهاند.
سیدجمال الدین اسدآبادی که هدف اصلی اش در تمام عمر، اتحاد اسلام و وحدت مسلمین بوده، بعد از سالیان متمادی فعالیت و تلاش، در چند مورد تحول و انقلابی آفرید:
– به فراموشی سپردن مایههای اختلاف و موارد نزاع میان سُنّیان و شیعیان با طرح مبارزه با استعمار و استبداد و تلاش در احیای اسلام و عزت مسلمین .
– انتقال بعضی نظرات کلیدی تشیع به برخی علمای تسنن و تسرّی به حوزههای بزرگی چون الازهر مصر.
– ترویج نوعی ملی گرایی مثبت، که در عین وحدت مسلمین، به حفظ استقلال ملی در سرزمینهای اسلامی در برابر استعمار مربوط میشود.
در مجموع آنچه از اندیشههای وی پس از سالها تلاش به عنوانی میراثی باقی ماند را میتوان چنین برشمرد.
– اعتقاد به توانائیهای ذاتی دین اسلام، برای رهبری مسلمانان و تأمین نیرومندی و پیشرفت آنان .
– مبارزه با روحیه تسلیم، گوشه نشینی و بی حرکتی.
-بازگشت به منابع اصیل اندیشه اسلامی.
– تبیین تعالیم اسلام به زبان روز و فراخواندن مسلمانان به یادگیری علوم جدید .
-مبارزه با استعمار و استبداد، به مثابه نخستین گام در راه نوزایی اجتماعی و فکری مسلمانان.
سیدجمال الدین از اینکه عمده تلاشهای خودرا صرف اصلاح سلاطین وحاکمان کشورهای اسلامی نمود وکمتربه مردم متکی شد خودش را اینگونه نقد می کند:
«افسوس میخورم از اینکه کِشتههای خود را ندرویدم… ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخمهای بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمینمودم. آنچه در آن مزرعه [مردم] کاشتم به ثمر رسید و هر چه در این کویر [سلاطین و نخبگان حکومتی] غرس نمودم فاسد گردید.»
سید جمال الدین که در سن ۱۸ سالگی در اکثر علوم رایج در آن زمان به مقام عالی رسید. بعد به هندوستان و حجاز و مکه سفرهایی کرد و سرانجام به افغانستان مراجعت نمود. ودر آنجا شریک اسرار دوست محمد خان امیر افغانستان شد. در جنگ هرات نیز همراه او بود. سپس به مصر رفت و با دانشمندان آنجا همنشین شد. او در مصر به خاطر دانش و کمالاتش بسیار معروف شد و در جامع ازهر منطق و فلسفه درس میداد. شیخ محمد عبده و گروهی از فضلای مصر در کلاس او حضور داشتند.
وی در تحولات سیاسی مصر نقش موثر داشت و به همین دلیل پس از مدتی به کوشش نمایندگان خارجی که منافع خود در مصر را در خطر میدیدند او را از مصر بیرون کردند و به هند رفت. مدتی او را در کلکته زیر نظر حکومت انگلیسی هند نگاه داشتند و بعد که اجازه یافت از راه دریای سرخ به اروپا رفت.
در لندن و پاریس مورد توجه مقامات سیاسی اروپا بود. در پاریس با همکاری شیخ محمد عبده به انتشار روزنامه عروه الوثقی مبادرت نمود. با نشر مقالات اندیشههای خود در مورد اتحاد اسلام را میپراکند. بالاخره به حجاز سفر کرد و از بوشهر به ایران وارد شد و به تهران رفت و چند بار با ناصرالدینشاه ملاقات کرد و از ضرورت قانون گفت ولی شاه سخنان او را نپسندید و پس از مدتی امر به اخراج او از ایران کرد. در سفری که به مونیخ رفت با ناصرالدینشاه و امینالسلطان ملاقات داشت و به دعوت آنان دوباره به ایران بازگشت. مدتی در شاهعبدالعظیم بود که باز به دستور شاه با افتضاح او را بیرون کردند. به بغداد و بصره سپس به اروپا رفت.سلطان عبدالحمید او را به استانبول دعوت کرد و امیدوار بود از نفوذ او برای اداره کشورهای اسلامی امپراتوری عثمانی بهره گیرد. پس از کشته شدن ناصرالدینشاه به دست میرزا رضای کرمانی که از مریدان او بود، دولت ایران خواستار تحویل او شد ولی مقامات عثمانی نپذیرفتند.او پس از مدتی از چشم سلطان افتاد و مواجب او را قطع کردند و با فقر زندگی میکرد تا اینکه به سرطان فک مبتلا شد و در ۱۲۷۵ هجری شمسی در استانبول درگذشت . شماری از پژوهشگران عقیده دارند که سید توسط اعوان سلطنت قاجاری- در تلافی ضدیت با نظام قاجار و قتل ناصر الدین شاه -مسموم شده و به قتل رسیدهاست.
بنا به درخواست دولت افغانستان مبنی بر انتقال کالبد او، این درخواست از سوی دولت عثمانی مورد قبول واقع شد و درسال ۱۲۸۴ پیکر سید جمالالدین از استانبول به کابل منتقل شد و در دانشگاه کابل دفن گردید که با دفن تابوت او در این محل، نام دارالفنون به آنجا گذاشته شد و در زمان سلطنت محمدظاهرشاه درسال ۱۳۱۱ سازه بلندی از سنگ آبنوس سیاه بالای آن گردید.
به اشتراک بگذارید: