محسن زندی
دکتر روانشناس
تحقیقات مختلف علمی و نیز تجربیات کشورهای توسعهیافته ای چون ژاپن نشان میدهد که تمرکز بیش از اندازه روی نقاط منفی و تاریک رفتاریِ یک جامعه و انتشار مداوم آنها، نه تنها به اصلاح آن رفتارهای ناپسند نمیانجامد؛ بلکه، پس از مدتی حتی به ضدّ خود تبدیل میشود، یعنی با ایجاد یک روحیه ی خنثی و بیتفاوت در میان بینندگان و شنوندگان، به یک «درماندگی آموخته شده» تبدیل میگردد که همگان حضور آن را میپذیرند و به راحتی با آن کنار آمده و تحمل میکنند و برای راحت کردن وجدان ناآسوده ی خود به خاطر این ناهماهنگی شناختی و تضاد درونی، دست به ساخت مکانیسمهای دفاعی خام (مانند طنزپردازی، همرنگی با جماعت، انتساب به نظام سیاسی، نظام اداری و…) در مورد آن رفتار ناگوار میزنند تا بتوانند به راحتی مرتکب آن شوند.
پس راه اصلاح یک رفتار زشت یا غیراخلاقی چیست؟ چرا در جامعه ی ما همه از بی اخلاقی مینالیم و در عین حال هر روز دریغ از دیروز میشود و هر یک از ما به موقع خودش تبدیل به یک کنش گر غیراخلاقی میشویم؟
بهنظر میرسد که یکی از بهترین راهها در کنار لزوم آموزشهای تدریجی، حرفهای و هنرمندانه از سنین پایه و نیز در رسانههای عمومی، پررنگ کردن مداوم نقاط مثبتی است که در آن جامعه روی میدهد؛ بهویژه نقاط مثبتی که در رخدادهای تلخ اتفاق میافتند. البته، پررنگ کردنِ مداومِ کنشهای مثبت نباید به شکل کلیگوییهای مبهم و کلیشههای مضحکی چون «هنر نزد ایرانیان است و بس»، «ایرانیان خون گرم و مهمان نوازند» و… باشد؛ بلکه، باید دقیقاً و به طور خاص و عینی نشان داد که فلان فرد یا فلان قوم یا گروه و شهر، فلان کنش یا عادت خوب رفتاری را دارد؛ مثلاً شیوه ی مهمان نوازی شان دقیقا عبارت است از انجام رفتارهای الف و ب و ج و د.
به گمان م برای درمان معضلات تازهای چون تماشاچی بودن در حوادث (که یکی از مصادیق امروزین آن سِلفی گرفتن است) و پر کردن شبکههای اجتماعی از این نقاط منفی و نثار سیل برچسبهای منفی و گاه توهینآمیز به این افراد (و به عبارتی، به خودمان؛ زیرا انواع فراوان این بیاخلاقیها گریبان گیر همه ی ما شده است و کسی نمیتواند خود را با پوشش نقاب های مثبت مستثنی کند)، باید بهطور گسترده، پررنگ و پرحجم به انتشار نقاط مثبتی بپردازیم که در این حوادث در کنار نقاط منفی در حال رخ دادن هستند؛ یعنی افرادی که در میان همین تماشاچیان کارهای مثبت کوچک و بزرگ و حتی جان فشانی میکنند؛ آنهم با ذکر کار مشخصی که انجام میشود؛ با تمام جزئیات.
ده ها سال از تحقیقات روانشناسان رفتاری نگر میگذرد که نشان داده اند تقویت مثبت و ارائه ی الگوهای مثبت، عینی و قابل مشاهده هزاران برابر تأثیری بیشتر و ماندگارتر از تنبیه، در انواع و اقسام مختلف ش، دارد.
بیایید عادت تاریخی مان در پذیرش و ترجیح تنبیه و تحقیر را ترک کنیم و تا آن جا که ممکن است به انتشار خوبیهای عینی و مشخصی که در حال رخ دادن هستند بپردازیم؛ حتی اگر نشان دادن کودک خردسالی باشد که در پارک مشغول دانه ریختن برای یک پرنده یا گربه است.
در این شیوه آن قدر باید خوبیها را گفت که کنش های خوب تبدیل به یک قاعده و اصل شود، و کنش زشت و نامطلوب، خود را مانند روغن روی آب نشان دهد و معده ی سالم جامعه آن را پس بزند؛ نه اینکه با انتشار مداوم و گسترده ی بدی ها، کنشهای زشت را تبدیل به «مزاج اصلی» یک جامعه کنیم؛ مزاجی که خوبیها را دیگر برنمیتابد و اگر خوبی یا نکته ی مثبتی می بیند آن را به بهانه های مختلف پس میزند، به طنزپردازی در مورد آن میپردازد یا در نیت کنش گر تردید وارد میکند.
اجتماع مانند یک درخت با تمام اجزای آن است؛ درختِ سالم میوه ی خوب میدهد و درخت ناسالم میوه ی بد. هیچ جزیی از درخت نمیتواند تقصیر را گردن اجزای دیگر بیندازد و خود را بیتقصیر بشمارد.
استفاده از تقویت مثبت و ارائه ی الگوهای عملی و در دسترس به معنای ندیدن و نادیده گرفتن عیوب و ضعفها نیست؛ بلکه به معنای آن است که راه اصلاح جامعه، سالم کردن معده ی آن است تا خود به خود هر غذای فاسدی را پس بزند.
به اشتراک بگذارید: