دکتربتول فخر اسلام، مدرس بنیاد فردوسی توس
اصل مقاله ” چاپ شده در مجلهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد واحد نیشابور”
و برگرفته شده از کانال “شاهنامه و فرهنگ و ادب ایران”
شاهنامه، شاهکار فرزانهی توس و شناسنامهی جاودانهی ایرانیان و شکوه شاهانهی ایران زمین است. شاهنامه را به سوی دورهی اساطیری، حماسی و تاریخی بخش کردهاند و این تقسیمبندی، گویای چند بُعد ارزشی شاهنامه است.
نخست آن که شاهکار فردوسی گنجینه ای از تاریخِ فرهنگ مادّی و معنوی ملّت ایران است که در هر نوع سرشتی، مردم و ملیت ایرانی خود نقش آفرین و مسؤول چگونگی شکل گیری تاریخ و فرهنگشان هستند و هنر فردوسی در این بخش ان است که همهی باورهای اساطیری را با بینش فلسفی و نگرش اخلاقی میآمیزد؛ برای نمونه «دیو» را مردم بد و کسانی که یزدان را ناسپاسند، معرّفی میکند.
بُعد دوم در ارزیابی شاهنامه، پیوند آن با فرهنگ و آیین باستانی ایران است. بیهوده نیست که شناسنامهی ملیت ایرانی نام میگیرد. شیوهی شهریاری، رسم پهلوانی، چگونگی زیستنی آریایی و انسانی، آیین و رسوم اجتماعی و خانوادگی و … در سایهسار پیام «ستیز نیکی و بدی و پیروزی نیکی» نمونههایی از تجلّی فرهنگ باستانی در شاهنامه است.
سومین بُعد، اختصاص یافتن بخش سترگی از شاهنامه به رخدادهای تاریخیِ مدوّن ایران است که ارزش تاریخی شاهنامه را نمایان میکند و بخش بزرگی از آن تاریخ ساسانیان را دربردارد اگرچه با افسانه آمیخته است.
بُعد چهارم از دیدگاه مأخذ شناسی شاهنامه است که بسیاری از کتابهای دینی – اوستا و دینکرد – و اندرزنامهها – مانند کارنامهی اردشیر بابکان و – کتابهایی همچون «منظومهی یادگار زریران»، «رسالهی شطرنج» و … در آن گنجانیده شده و بیشتر این یادگارانِ ادبیات پهلوی از بین رفته و در شاهنامه جاودان مانده اند.
افزون بر این، شاهنامهی فردوسی به دلایل دیگری نیز مهم و ارزشمند است. نقش شاهنامه را در زنده نگهداشتن زبان فارسی نمیتوان انکار کرد. در دورهای که گرایش به زبان بیگانه و عربی مآبی، زبان فارسی را به فراموشی میسپرد، فردوسی با شاهنامهی جاودانهاش که سرشار از واژههای فارسی است، نه تنها نگذاشت تا زبان عربی جایگزین زبان فارسی شود، بلکه واقعیتِ کارآییِ زبان فارسی را نیز در هنرنمایی و وصف نمایاند. دیگر آن که شاهنامه بر شاعران و نویسندگان سدههای پسین بسیار تأثیرگذار بود. هر یک از آنان از فکر و فرهنگ فردوسی و محتوای شاهنامهاش به گونهای بهره گرفتند. سعدی نمونهی خوبی از این تأثیرپذیری است.
شاهنامه نه تنها بر ذهنیت هنرمندان که در زندگی مردم جامعههای گوناگون ایران نیز، خود را به رنگهای متفاوتی نمایاند. از نقّالیها گرفته تا انجام آداب و رسوم ایرانی، همه جا ردّ پای فردوسی را میتوان یافت.
شاهنامه افزون بر آن که محتوای غنی فرهنگ باستانی را داراست، به دلیل گرایشهای اسلامی، پدیدآورندهاش و محبوبیت یافتن در میان جامعهی مسلمان ایرانی، بسیاری از مولفههای فرهنگ کهن ایرانی را که با بعضی بنمایههای محتوایی دین اسلامی هماهنگی داشت، به فرهنگ و هویت ایرانی اسلامی منتقل کرد و در کنار آن هویت ایرانی و ملیت اهورایی را زنده کرد، آن هم در بحبوحهی ترک تازیهای نظامی و روانی ترکان غزنوی و تازیان؛ در زمانهای که بعضی شاعران و نویسندگان، پاکان ایران باستان را به چشم خواری مینگریستند و آلودگان انیرانی را به آنان برتری میدادند و گروهی دیگر به واسطهی بینش عارفانه شان، گرایشی به آیین و اندیشههای ایرانی از خود نشان نمیدادند.
فردوسی با آفرینش شاهنامه، از اندیشههای متعالی انسانی در کالبد و پیکرهی ایرانی گفت. فرزانهی توس با شیوه ی شاعری و داستان پردازی شگفت انگیزش، روایتهای از هم گسیختهی اساطیری و حماسی و تاریخی را به ادبیات داستانی منسجم و پیام داری دیگرگون کرد و در جست و جوی مواد پویا و زنده و نیک فرهنگ فراموش شدهی سرزمینش و بازتاب دادن آن به واقعیتهای دست یافتنی روزگارش پیروزمندانه خود را نمایاند.
بینش چیره بر کلّ شاهنامه ستیز نیکی و بدی است که سرانجام به پیروزیِ نیکی پایان میپذیرد. بیتردید این جهان بینی و تفکّر ریشه در آیین مزدایی دارد که طبق آن، انسان با در پیش گرفتن اندیشه و گفتار و کردار نیک، میکوشد تا جبههی نیکی را بر جبههی بدی چیره و پیروز گرداند که پویش راه اهریمنی، نافرجامی را به دنبال خواهد داشت.
شاهنامه فریاد شورشگرانهی فردوسی و جامعهی روزگار اوست. جامعهای که شاهد برچیده شدن فرمانرواییهای محلّی بود، فرمانرواییهایی که با انجام کارهایی فرهنگی و اصلاحات اجتماعی برای بهبود اوضاع فرهنگ و جامعه همّت را به کار بسته بودند؛ همّتی که خوشایندِ دستگاه خلافت نبود و به قدرت رسیدن ترکان غزنوی روند پیشرفتِ اصلاحات آنان را راکد کرد و اگرچه خود، پرورش یافتهی درگاه سامانیان بود، لیک از آزاداندیشی مذهبی و خردپروری آنان بویینبرده بودند و با کشتار فکر و خونریزی مذهبی و جنگهای چپاولگرانه در حال ساختن ایرانی بودند پرآشوب، بیمهر و بیخرد و پر از مردگانی متحرّک. این فرهنگ ستیزی برای فردوسی پذیرفتنی نبود. بنابراین با تأثیرپذیری از حوزهی زبانیِ شاعران دورهی سامانی و با نگرش فرامذهبی خویش از داد و راستی و نیکی در قلمرو سرزمین اهورایی گفت تا اهریمن خویان ترک و تازی با کارکردهای خود، راه و رسم نیکی را از یاد و حافظهی تاریخی ایرانیان نزدایند.
شاهنامه تازیانهی بیداری است بر ناآگاهی ذهن جامعهای که میپندارد اراده و گستاخی پهلوانانهی انسان در دگرگونی شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگیاش بینقش و تأثیر است و همه چیز را به سرنوشت و رازهای سپهری سپرده است، بیهوده نیست که شاهنامه را کتاب مردم خوانده اند؛ چرا که نشانگر ملتی است که هنوز هم در بحرانی ترین تنگناهای سختیهای مرگبار زنده است و روح عصیان و پایداری دارد.
فردوسی به راستی فراتر از باورست. فردوسی در ادب پارسی بیهمتاست و به همان اندازه، تنها. در دورهای که شاعران برای پادشاهان و در ستایش نامردمیهای آنان و شکوه کاخها و به امید پاداش و «صله»ها شعر خویش را به دربار پیشکش میکردند، فردوسی برای مردم و در ستایش خرد و راستی و توانایی و شکوه تمدن ایرانی و به امید جاودانگی ایران و انسان، شاهنامه را میآفریند و به مردم تقدیم میکند و با رنجی درازنای به حافظهی تاریخ ایران میسپارد.
به اشتراک بگذارید: