رضا شیرمحمدی
از زبان دکتر شریعتی
طبیعت از عقلانیت متنفر است
دکترعلی شریعتی دربخش هایی از کتاب»انسان بی خود»بر لزوم بازگشت انسان به دامان آموزگار بزرگ طبیعت و درک تاثیر و وابستگی زندگی آدمی به سایرمخلوقات خداوند تاکید ورزیده است:
اگر من از ماشینیسم انتقاد می کنم وبه آن حمله می کنم، نه به خاطر این است که من با ماشین مخالفم، بلکه به خاطر این است که ماشین می تواند نجات دهنده انسان از قیدطبیعت، از بند اسارت، از بند نیازها و محرومیت ها باشد،چنانکه علم نیز چنین است؛ به این ترتیب که ساعت های آزاد فراغت را که درآن ساعات، انسان می تواند به تربیت معنوی و تکامل آزاد انسانی خودش بپردازد، زیاد می کندواین بزرگ ترین نجات دهنده ی آدمی است؛ اما ماشینیسم یعنی قانونی که انسان را فقط در چارچوب حیوان مصرف کننده، برماشین تحمیل کرده است، چنین نیست و می بینیم که ماشین به مرحله عالی ترین قدرت تکاملی خود رسیده، اما هشت ساعت کار مرا به جای اینکه یک ساعت کند، هجده ساعت کرده است و تازه، آخرسر از مصرف کم می آورم و ناچارم ساعات و حتی سالهای آینده عمرم را به جای مصرف حال، پیش فروش کنم! وچنین است که ماشین نجات دهنده آدمی نیست بلکه اسیرکننده و مسخ کننده اوست.
چرا موجوداتی که در طبیعت و بر اساس طبیعت زندگی میکنند، رنج نمیبرند و رنج نمیدهند؟ زیرا که بر اساس فضولیهای احمقانه عقل جزئی آدمی کارنمیکنند، بلکه در این طبیعت، آنچنان که عقل کل برایشان ساخته است، زندگی میکنند. چرا اینهمه بیماریها در طبیعت نیست؟ به خاطر اینکه انسان آنچه را که طبیعت در اختیارش قرار داده، انتخاب نمیکند؛ بلکه عقل خودش را یعنی این عقل جزئی و ناتوان خودش را دخالت میدهدوفضولی میکند.به قول کتاب محمد حجازی،که میگفت: چند نفربه کره مریخ رفتندودیدندکه علمای کره مریخ کنفرانسی دارندکه درآن یک نفر راجع به آخرین فضانوردانشان که از زمین برگشته بودند کنفرانس میدهد که در زمین چه خبر است. بعد،آن آقای فضاشناس میگفت در آخرین تحقیقات به این نتیجه رسیده است که در کره زمین حیات وجود دارد وموجوداتی که شعور و درک دارند، به نام انسان، در آن وجود دارند؛ اما شما تصوری از انسان نداریدوبنده برایتان توضیح میدهم: یک خیک یا مشک است و چهارتا دستک دارد. این خیک یا مشک، با این دستکهایش روی زمین حرکت میکندوتلاش میکند و پیوسته تکثیر هم میشود. مشاهده شده که همیشه به جان هم میپرند، همدیگر را آتش میزنند،پوست میکنند،میزنند، میکشند و تمام این کارها برای این است که بیشتر بخورند! و پیوسته این مشک را پرکنند.اما کار عجیبی که ما هنوز نفهمیدهایم چیست، این است که اینها غذاهای سالم و میوههای شاداب وگلهای بسیار لطیف وهمه ادویه طبیعییی راکه طبیعت در اختیارشان گذاشته،واینهمه تلاش،آدمکشی وجنایت رابرای بدست آوردن آنهامیکنند،نمیخورند!! بلکه آنها را به خانه میآورند، پوست میکنند،سروتهش را میزنند، بعدآنها را توی آب میریزند و همه را باهم مخلوط میکنند،بعد آنها را نمک میزنند،بعد فلفل میریزند،بعد روغن میریزند، بعد مواد دیگری به آن میزنند،بعد میجوشانند،بعدمیسوزانند، بعدمیخورند، بعدمریض میشوند،بعد به عدهای به نام دکتر پول میدهند و التماس میکنند تا به زور ، با دوا و تنقیه و گریه و زاری آنها را از توی مشک بیرون بیاورد و جان مشک را نجات دهد.این، عقل فضولی است که در کار عقل کل دخالت میکند و بعد اینهمه بدبختیها بوجود میآید. بنابراین برای اینکه از اینهمه بیچارگیها و پریشانیها در امان باشیم، باید از جامعه دور شویم و عقل جزئی خودمان را در کار زندگی دخالت ندهیم و سرنوشت خود را در اختیار قانون طبیعت بگذاریم، تا بروئیم مانند درختان،وبشکفیم همچون گلها: بیرنج، بیبدبختی، بیذلت، بیستم و بیاضطراب.
جامعه قانونی دارد که سرآمد پریشانیها و بدبختیها است و طبیعت قانونی دارد که شاهراه حقیقت در همه عالم است.پس باید به قانون طبیعت برگردیم و از قانون جامعه دور بشویم.علم امروز، به یک تواضع هولناک و تقوای شوم،به یک بیغرضی پلیدوخطرناک دچار شده است.این بیغرضی جدید، هدفش فقط و فقط، شناخت روابط پدیدهها و اشیاء است و دیگر به هیچ سئوال دیگری وبه هیچ نیاز دیگری، نه تنها پاسخ نمیگوید بلکه از طرح آن سئوالها درزندگی و اندیشه انسان جلوگیری میکند وانسان امروز، وقتی جامعهشناسی جوابش را نمی دهدکه چگونه جامعه ای باید برای تو بسازم، وقتی زیست شناسی پاسخ نمی دهدکه چگونه زندگیی شایسته تو انسان است،وقتی انسانشناسی به او جواب نمیدهدکه تو به عنوان موجودی دراین عالم،چه هستی،چه میخواهی و چه باید بخواهی، وقتی که فلسفه به او جواب نمیدهد که رسالت تو، به عنوان یک انسان آگاه، در این هستی چیست وبه کدام طرف باید بروی و دین هم که به وسیله علم و با بینش و قدرت علمی امروز محکوم شده است وحق ندارد به هدایت آدمی بپردازد، این آدم اکنون در لحظاتی به سر میبرد که بیش از هر وقت دیگر، خود را بیسرپرست و بیپناه، و اصولاً بیمعنی و بیهوده احساس میکند.
به اشتراک بگذارید: