انسان، مجموعه ای است از آنچه ندارد، اما می تواند داشته باشد.
“ژان پل سارتر”
دشمنان انسان
دکتر علی شریعتی در کتاب «نیازهای انسان امروز» اشارات مفصلی به مجموعه ی عوامل و شرایطی دارد که در طول تاریخ باعث نفی انسانیت انسان می شده اند. عوامل و علل مختلفی که در نظام ها و بینش ها و طرز تفکرهای گوناگون به هرچه جز انسان می پرداخته اند و او را نسبت به خود مجهول و فارغ نگه می داشته اند:
«انسان موجودی آگاه، آزاد و آفریننده است و دشمنان انسان، عواملی هستند که انسان را از توجه به این سه بعد اساسی خودش یعنی آگاهی، آزادی و آفرینندگی فارغ کرده و به چیزی دیگر مشغول مینمایند.»
مقصود از این اصطلاحات، واقعیت این اصطلاحات است نه حقیقت آنها؛ چون حقیقت یک چیز با واقعیت آن فرق دارد. حقیقت، آن چیزی است که باید باشد یا منطقاً هست، و واقعیت چیزی است که در عالم خارج وجود خارجی عینی پیدا کرده. مثلاً اسلام به عنوان یک حقیقت، یک مذهب مترقی و آزادیبخش است، و اسلام به عنوان واقعیت آن قدرت و نیرویی است که به نام اسلام در تاریخ تحقق و واقعیت داشته و عمل میکرده….
یکی از عوامل نفیکننده انسان، علم است. یعنی آن چیزی که به نام علم در تاریخ واقعیت پیدا کرده و گاه به صورت نفیکننده انسان و قاتل او در میآید. این است که امروز انسان در ذره اتم و انرژی پروتون فرو رفته و در اعماق آسمانها بالا رفته، اما برای خویشتن کمترین گامی برنداشته است. انسان امروز راجع به دورترین سیارات منظومه شمسی آگاهی دقیق دارد، اما راجع به سادهترین مشکلات زندگی بشری کوچکترین راه حلی به ذهنش نمیآید.
یکی دیگر از دشمنهای انسان، تخصص است. تخصص، انسان راکه موجودی دارای ابعاد و استعدادهای گوناگون است و می تواند احساس کند، تعقل کند، حرف بزند، به چیزی بیاندیشد و تخیل کند،در یک نظام یکبعدی و یک کار تکراری همیشگی ثابت اسیر میکند و نتیجه این که این انسان چهل سال، یک عمل واحد را انجام میدهد و خودش هم نمیداند که چرا آن عمل را انجام میدهد و به قدری در این نظام حقیر میشود که وقتی جلو لیست حقوقش قرار میگیرد و رقم لیست حقوقش را میبیند، بیشتر احساس وجود و شخصیت میکند تا وقتی که جلو آینه قرار میگیرد وخودش را میبیند.
یکی دیگر از دشمنهای انسانیت، مذهب است؛ البته مذهب به صورت واقعیت موجود در تاریخ نه به معنای حقیقی آن. مذهب به این معنی در طول تاریخ، در نظامهای اجتماعی، در سرزمینهای مختلف، همواره ابزار دست دشمنان انسانیت بوده است و آن ها مذهب را که یک احساس ماوراء انسانی و یک عامل ترقی وآگاهی و فخر وکمال بشری بود و می توانست انسان را از این چارچوب زندگی روزمره نجات دهد، به صورت یک عامل تخدیر درآوردند و وسیله توجیه وضع موجود کردند. چنانکه موسی میآید با فرعون مبارزه میکند وپیروز میگردد؛ ولی وقتی میمیرد خاخامهای یهودی جانشینانش میشوند. پس از پیغمبر اسلام، دشمنان حنین و اُحد و بدر و خندق که با او میجنگیدند، در همه جبههها، جانشین او شدند و به نام خلیفه رسولالله و به نام جهاد و زکات و مسجد باز به غارت تودهها ادامه دادند.
یکی دیگر از دشمنهای انسان، مصرف زدگی است. نظامهای تولیدی با رواج مصرف گرایی مجالی برای انسان باقی نمی گذارند و کسی که میبیند در ۱۰ یا ۲۰ سال آینده قسط ابزار وکالاهایی را که قبلاً خریده و اکنون اثری از آنها نیست، باید بدهد، این یعنی آینده را برای گذشته زندگی کردن.
اما بزرگترین و نیرومندترین عامل ضدانسانی،نظام طبقاتی است و این به صورت زیربنایی در میآید که فرهنگ، اندیشه، مذهب، افراد و خلاصه همه را فاسد میکند؛ وقتی به تاریخ نگاه میکنیم میبینیم برای اولین بار بشریت، که یک حقیقت جوهری ثابت است، تفکیک میشود به دو قطب متخاصم آقا و برده، دارا و نادار و برخوردار و محروم ودرواقع دو جور انسان به وجود می آید: انسانی که دارای شرافتهایی است که ندارد (اشراف) و انسانی که فاقد شرافتهایی است که دارد (توده). اینجاست که انسان به کلی نفی میشود.
نوشته شده توسط : رضا شیرمحمدی
به اشتراک بگذارید: