اسپینوزا فیلسوف« پانته ایسم»
باروخ اسپینوزا در شهر آمستردام هلند سال ۱۶۳۲میلادی در یک خانواده سرشناس که اصالتاً پرتغالی بودند دیده به جهان گشود.او دوران کودکی و نوجوانی را در رفاه گذراند ودر مدرسه عبرانی آمستردام دروس دینی را آموخت وپس از فراگرفتن زبان لاتین به فراگیری طب،ریاضیات و علوم و فنون دیگر روی آورد.آشنایی او با فلسفه مدرسی مخصوصاً حکمت توماس آکویناس،دکارت،فرانسیس بیکن و توماس هابز وی را به دنیای فلسفه وارد کرد.
اسپینوزا با روی آوردن به فلسفه بهتدریج از جامعه دینی یهودیان رویگردان شد و به انتقاد از اندیشههای دینی یهود پرداخت.هرچندکنیسههای یهود سعی کردند تا از طریق تطمیع و نهایتاً تهدید، اورا از مسیر خود برگردانند ولی موفق نشدند ودر سال ۱۶۵۶ با محاکمه،وی را به کفر محکوم کردند و برای همیشه از جامعه یهود طرد شد.
باروخ بهدلیل فشارها سختیها از آمستردام خارج شد و به روستای کوچکی خارج از شهر کوچ کرد و با تراشیدن عدسی به امرارمعاش پرداخت. در این زمان فرصتی مناسب برای تأملات فلسفی خود پیدا کرد.سپس در سال ۱۶۶۰به روستای راینسبورگ مهاجرت کردوتمام وقت خودرا به مطالعه و کارهای علمی صرف نمودو با حکیم همعصرش لایبنیتس نیز در همین زمان مکاتبه داشت.او چهار سال بعد یعنی سال ۱۶۶۴ از این روستا به دهکدهای نزدیک شهر لاهه هلند مهاجرت کردو ۶ سال بعد به شهر لاهه رفت و تا آخر عمر در این شهر اقامت داشت.
دیدگاه اسپینوزا در مورد خدا
او در کتاب اخلاق میگوید:»منظور من از خدا موجودی کاملاًنامتناهی است،یعنی جوهری که متقوماز صفات نامتناهی است.»همچنین وی بر این باور است که خدا را فقط میتوان اندیشید و هرگونه محدود ساختن،تعینات و تصورات، آگاهی درباره خدا را آشفته میسازد.اسپینوزا بر این اعتقاد است که عامه مردم در عالم خیال برایخدا توانایی انسان را قائلمیشوندبهطورکلی او خدا را جوهر هستی میداند و تمام اجسام و موجودات مادی،تمام افکار،احساسات و حالات روانی،همهوهمه را تجلی خدا مینامد (همه خدایی) وعلت درونی همهچیز را خدا میخوانداو انسان و ارادهاشرا نیز ازاین قاعده جدا نمیکند،بنابراین چیزی به نام «اختیار» از دیدگاه او در اندیشه انسان وجود ندارد و همهچیزبهضرورت علی و معلولی از خداوند به وجود میآید.
اندیشه سیاسی اسپینوزا
وی تأثیر زیادی در سکولار کردن فلسفه سیاسی داشت. در کتاب اخلاق و رساله الهی _ سیاسی،پیشرفت انسان را درگذر بشر از ترس و خرافات بهسوی یک زندگی متکی بر عقل و خودمختار میداند.
اسپینوزا دین را با نگاه تاریخی میبیند و یک ضرورت برای زندگی اجتماعی میداند او پرستش خدا را جزء ضرورتهای زندگی تعریف میکند ولی ترجیح یک کلیسا بر کلیسای دیگر را تخیل میداند که بهدوراز نگاه فلسفی و عقلانی است.
ازنظر اسپینوزا وظیفه دولت رفتار اعتدالی در مورد فرقههای مختلف مذهبی است.در اندیشه سیاسی او نوعی تساهل و مدارا در برخورد با ادیان و مذاهب دیده میشود.تمایزقائل شدن بین فضای عمومی و خصوصی را یکی دیگر از کارهای دولت میداند.او همچنین در بخش پایانی رساله الهی-سیاسی خود بیان میکند:»ناشدنی است که ذهن انسان بهطور کامل در اختیار دیگری نهاده شود و کسی قادر نخواهد بود که از روی اجبار، حق آزاداندیشی و داوری خود را به دیگری واگذار کند».به بیان او دولتی که قصد مهار اندیشهها را بکند،دولتی جابر است و از حاکمیتش سوءاستفادهمیکند و حقوق مردم را زیر پا میگذارد.
به باور اسپینوزا، آزادی عقلو اندیشه، باعث حفظ و اشاعه تقوا در میان مردم میشود و آزادی عقل و اندیشه نهتنها برای امنیت دولت سودمند است بلکه، پایه اساسی اقتدار دولت نیز هست.علیرغم نگاه جبری او در خلقت انسان،حق آزادی را برای بشر بسیار مهم میداند و دولت را از محدود کردن آزادی منع مینماید،وبه دولت توصیه میکند از تسلط بر مردم بپرهیزد.اسپینوزاهرگونه ترس و وحشت مردم از دولت را سرزنش میکند و میگوید: «هدف دولت این نیست که موجودات صاحبخرد و اندیشه را به چارپایان لایعقل یا ماشین مبدل کند.هدف نهایی دولت، آزادی حقیقی مردم است.»دفاع از آزادیها،ارزشها،تکثرگرایی،مدارا،آزاداندیشی و جدایی دین از دولت در اندیشه او پیداست و تأثیراندیشههای سیاسی او در گفتمان حقوق بشر مشهود است.
حکم تکفیر اسپینوزا
اعتقاد باروخ اسپینوزا به همه – خدایی (پانتهایسم) منجر به صدور حکم تکفیر وی از سوی روحانیون یهودی در سال ۱۶۶۵ شد:
«به قضاوت فرشتگان و روحانیون، ما باروخ اسپینوزارا تکفیر میکنیم، از اجتماع یهودی خارج میکنیم و او را لعنت و نفرین میکنیم. تمامی لعنتهای نوشتهشده در قانون (منظور تلمود و تورات است) بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد، وقتی بیرون میرود بر او لعنت باد و وقتی بازمیگردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه او مستدام باد، خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی قبایل یهودی خارج کند. ما شمارا نیز هشدار میدهیمکه هیچکس حق ندارد با او سخن بگوید، چه بهطور گفتاری و چه بهطور نوشتاری. هیچکس حق ندارد به او لطفی بکند، کسی حق ندارد با او زیر یک سقف بماندو در دو متری او قرار بگیردو هیچکس حق ندارد هیچ نوشتهای از او را بخواند.»
اسپینوزا فردی سادهزیست با ذهنی علمی، تیز و شاداب بودکه از همان دوره جوانی بیماری سلداشت و در ۲۱ فوریه ۱۶۷۷ درشهر لاهه هلند براثر شدت بیماری سل زمانی که ۴۵ سال بیشتر نداشت چشم از جهان فروبست.
نویسنده :دکتر مصطفی بلوکی
به اشتراک بگذارید: