خاندان مویّد، سلسهای از امیران بودند که در نیمهی دوم سدهی ششم هجری قمری، بر برخی از نواحی خراسان حکمرانی میکردند و نیشابور را پایتخت حکومت خود برگزیدند. در دوران آل موید، درگیریها و جنگهایی با سلجوقیها و غزها رخ نمود. امیران حکمران از خاندان موید عبارتند از: المؤید آی ابه، طغان شاه و سنجر شاه. دوران فرمانروایی این خاندان بر خراسان را میتوان بین سالهای ۵۴۸ تا ۵۹۵ قمری دانست.
آلِ مُؤَیِد، سلسلهای از امیران که در نیمهی دوم سدهی ۶ ق/۱۲م (۵۴۸-۵۹۵ق/۱۱۵۳-۱۱۹۸م) بر مناطقی از خراسان، فرمانروایی کردند و مرکز حکومتشان شهر نیشابور بود. پایهگذار این سلسله «آیْ اَبَه» یا «اَیْبَه» بود که در کتابهای تاریخی، از وی، با القاب المؤیّد، امیر مؤیّد و ملک مؤیّد یاد شده است. امیران مشهور این خاندان بدین شرحند:
- المؤیّد آی ابه؛ یکی از غلامان سلطان سنجر سلجوقی (حک ۵۱۱-۵۵۲ق/۱۱۱۷-۱۱۵۷م) بود که در ۵۴۸ق/۱۱۵۳م در جنگی که همراه امرای لشکر سنجر به دست غزان انجامید، جان سالم به در برد و تنی چند از امیران را به اطاعت خود درآورد و غزان را از نواحی نیشابور، طوس، نسا اَبیورْد، شهرستان (شارستان) و دامغان راند و بر این سرزمینها چیره گردید.
در ۵۵۲ق/۱۱۵۷م «ایناق»، یکی از امیران سنجر سلجوقی که بر امیر مؤیّد حسادت میورزید، با ۱۰۰۰۰ سوار از مازندران حرکت کرد و در نساء و ابیورد مستقر گردید، ولی نسبت به امیر مؤیّد اظهار دشمنی نکرد. امیر مؤیّد با یک حملهی غافلگیرانه، لشکریان ایناق را پراکنده ساخت. ایناق، به مازندران گریخت و پس از آن، تا مدتها شهرهای خراسان صحنهی تاخت و تاز وی گردید و اسفراین در همین تاخت و تازها ویران گشت.
در همین سال ترکان غز، از بلخ به مرو حمله کردند و امیر مؤیّد با کمک خاقان محمود (خواهرزاده و جانشین سنجر در خراسان) ۳ بار آنها را شکست داد، ولی بار چهارم، غزان پیروز گشتند و امیر مؤیّد به طوس و سپس به گرگان گریخت. آنگاه از گرگان به زانک )زاذَک) یکی از روستاهای خَبوشان (قوچان) رفت. غزان پس از اطلاع از محل اقامتش او را محاصره کردند. امیر مؤیّد توانست از آنجا بگریزد و به نیشابور بازگردد و بار دیگر، لشکریانی پیرامون خود گرد آورد (۵۵۴ق/۱۱۵۹م).
خاقان محمود که همواره از غزان شکست میخورد و متصرفات مهمی در دست نداشت، از امیر مؤیّد خواست تا شهرهای زیرفرمان خود را به وی تسلیم کند و به خدمت وی درآید، ولی مؤیّد این پیشنهاد را نپذیرفت. سرانجام قرار شد که در برابر پرداخت مبلغی از سوی امیر مؤیّد به خاقان محمود، هر دو در آن شهرها مستقر شوند.
شهر نیشابور، مقر حکومت آل مؤیّد، در ۵۵۴ق/۱۱۵۹م به دنبال اختلاف شافعیان و علویان، دچار آشوبی بزرگ گشت و بر اثر آن مدارس، مساجد و بازارها سوزانده شد و بسیاری از شافعیان کشته شدند.
امام مؤیّدبن حسین موفّقی، رهبر شافعیان، ناگزیر به قلعهی فَرْخَک پناهنده شد و از آنجا به طوس رفت. امیر مؤیّد که از بیم حملهی غزان، نیشابور را رها کرده بود، با لشکریانش همراه امام مؤیّد موفقی، به نیشابور بازگشت و شهر نیشابور را محاصره کرد. ذُخْرالدّین ابوالقاسم زیدبن حسن حسینی – رهبر علویان – در «شارستان» متحصن گردید. آتش فتنه، بار دیگر زبانه کشید و شافعیان در انتقامجویی زیادهروی کردند. خونهای بسیاری ریخته شد و آنچه از نیشابور بازمانده بود، ویران گردید و امیر مؤیّد به بیهق رفت. سال بعد بار دیگر به نیشابور بازگشت و پس از تسلط بر شهر، از مردم دلجویی کرد. در همین سال، بار دیگر، به بیهق رفت و قلعهی خسروگِرد را محاصره و تصرف کرد. سپس به هرات لشکر کشید، ولی نتیجهای نگرفت و به نیشابور بازگشت و احمد خربنده را که در شهر کُندُر دست به قتل و غارت گشوده بود، سرکوب کرد. در ۵۵۶ق/۱۱۶۱م گروهی از اهل فساد، در نیشابور، به تاراج اموال و ویران ساختن خانهها پرداختند و آنچه خواستند کردند. امیر مؤیّد گروهی از این آشوبگران را کشت و جمعی از بزرگان نیشابور را به تهمت سکوت آنان در برابر تاراجگریهای یاغیان بگرفت. ذخرالدبین ابوالقاسم زید حسینی نقیب علویان یکی از آنان بود.
در همین سال، خاقان محمود که برخلاف میل خود، پیشنهاد غزان را برای حکومت پذیرفته بود همراه آنان، امیر مؤیّد را در شادیاخ نیشابور محاصره کرد، ولی به بهانهی رفتن به گرمابه از دست غزان گریخت و به «شهرستان» رفت. غزان نیشابور را ۴ ماه محاصره کردند و چون پیروزی روی ننمود، از آنجا بازگشتند و در سر راه خود شهرها و روستاها را تاراج کردند. از آن میان، شهر طوس را سخت چپاول کردند و به مشهد رفتند و دست به کشتار و تاراج گشودند، ولی به آرامگاه حضرت رضا (ع) آسیبی نرساندند.
خاقان محمود، پس از فرار از دست غزان به نیشابور بازگشت. امیر مؤیّد بر محمود به سبب همکاریش با غزان در هنگام محاصرهی نیشابور، تنگ گرفت و در ماه رمضان ۵۵۷ق/اوت ۱۱۶۲م بر چشم او میل کشید و اموالش را تصرف کرد و در خطبه پس از المُسْتَنْجِد باللـه – خلیفهی عباسی – نام خود را آورد. فرزند محمود، جلالالدین، را نیز کور ساخت و هر دو را در زندان نگه داشت تا درگذشتند. در ۵۵۸ق/۱۱۶۳م امیر مؤیّد به قومِس تاخت و بر بسطام و دامغان چیره شد. ارسلان شاه بن طغرل سلجوقی که در همدان حکومت میکرد، خلعتهایی گرانبها برای امیر مؤیّد فرستاد و به وی فرمان داد تا شهرهای دیگر خراسان را نیز متصرف گردد. از این پس امیر مؤیّد به اطاعت ارسلان شاه درآمد و به نام وی خطبه خواند.
مؤیّد در ۵۶۰ق/۱۱۶۴م هرات را از محاصره غزان آزاد ساخت و اموال و احشامشان را غارت کرد. در ۵۶۵ق/۱۱۶۹م لشکری به کرمان برای کمک به بهرام شاه، فرزند بزرگ ملک طغرل که در حال جنگ با برادر خود ارسلان شاه بود، گسیل داشت. بهرام شاه با کمک این لشکر برادر خود را شکست داد و بر کرمان دست یافت.
در ۵۶۸ق/۱۱۷۲م ایل ارسلان بن آتْسِزبن محمد خوارزمشاه در گَرْگانْج (جُرجانیّه) مرد و فرزند کوچکش محمود سلطان شاه با نفوذ و حمایت مادر خویش به سلطنت رسید. علاءالدین تَکِش فرزند بزرگ ایل ارسلان که از این موضوع ناخشنود گردیده بود، از فرمانروای ختا کمک خواست و به سوی خوارزم راند. سلطان شاه و مادرش به محض آگاهی از حرکت تکش، خوارزم را ترک کردند و نزد امیر مؤیّد به نیشابور رفتند. مادر سلطان شاه هدیههای بسیار به امیر مؤیّد پیشکش کرد و او را بر دست یافتن به ذخایر و اموال خوارزم برانگیخت. امیر مؤیّد با لشکری به خوارزم نزدیک شد، ولی علاءالدین تکش که بر امیر مؤیّد پیشی گرفته بود، سپاهیان وی را درهم شکست و خود او را به اسارت گرفت. سپس امیر مؤید به فرمان تکش و در پیش روی وی در روز عرفه ۵۶۹ق/۱۱ ژوئن ۱۱۷۴م کشته شد.
- طُغان شاه؛ پس از مرگ امیر مؤیّد، بازماندگان سپاه شکست خوردهی وی که به نیشابور بازگشته بودند، ابوبکر طغانشاه – فرزند او- را در ۵۶۹ق/۱۱۷۴م به فرمانروایی برداشتند. در ۵۷۶ق/۱۱۸۰م طغان شاه برای رویارویی با سلطان شاه که به سرخس حمله کرده بود، به آنجا لشکر کشید، ولی تاب پایداری نیاورد و از میدان جنگ گریخت. ظغان شاه مردی نرمخوی و میگسار بود و در ۵۸۱ق/۱۱۸۵م درگذشت.
- سنجرشاه؛ پس از مرگ طغان شاه، فرزند وی – سنجر شاه – به جانشینی پدر نشست، ولی اتابک او، مَنْگُلی تَگین (غلام جدش امیر مؤیّد) بر او تسلط داشت. در ۵۸۳ق/۱۱۸۷م علاءالدین تکش نیشابور را محاصره کرد و مردم از وی امان خواستند و کار به مصالحه قرار گرفت. علاءالدین تکش وارد نیشابور شد و منگلی تگین را کشت و سنجرشاه را به خوارزم برد. سنجرشاه، پنهانی کسی را برای دلجویی از مردم نیشابور به این شهر فرستاد تا بتواند بدانجا باز گردد. چون تکش از این توطئه آگاه شد بر چشمان وی میل کشید. سنجرشاه، آخرین امیر آل مؤیّد، همچنان زیر نظر علاءالدین تکش زندگی میکرد تا در ۵۹۵ق/۱۱۹۸م مرد و بدینسان خاندان مؤیّد برافتادند.
– مآخذ:
– ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، ۱۴۰۲ق، ۱۱/۱۸۳-۳۸۵
– بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش کلیماللـه حسینی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م، ص ۴۹۵
– جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۱۶م، ۲/۱۵-۱۹
– خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، ۱۳۵۳ش، ۲/۶۳۴
– رشیدالدین فضلاللـه، جامع التواریخ، تهران، ۱۳۶۲ش، ص ۳۴۶
– صفا، ذبیحاللـه، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۳ش، ۲/۱۵ به بعد
– مادلونگ، و.، «سلسلههای کوچک شمال ایران»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، به کوشش فرای، ترجمه حسن انوشه، تهران، ۱۳۶۳ش، ص۱۸۴ به بعد.
– مستوفی، حمداللـه، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ش، صص ۴۸۷-۴۸۹
– منهاج سراج، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص ۲۷۳-۲۷۴٫
– میرخواند، محمدبن خاوندشاه، روضه الصفا، تهران، ۱۳۳۹ش، ۴/۳۱۵، ۳۶۷-۳۷۰٫
( منبع: عماری، حسین، «آل موید»، دایرهالعارف بزرگ اسلامی)
به اشتراک بگذارید: